†♥فرشته مرگ♥†

†♥فرشته مرگ♥†

تو باش ولی موازی باش همراه ولی لمسم نکن .. میل به ترکیب یا واکنش یا هرچی میترسم نکن
†♥فرشته مرگ♥†

†♥فرشته مرگ♥†

تو باش ولی موازی باش همراه ولی لمسم نکن .. میل به ترکیب یا واکنش یا هرچی میترسم نکن

کتاب رمان زندگی مهرسا (ساره آوجین)

بخشی از این کتاب:

تو دوران نوجوانی می‌بایست مثل یک مرد بالغ رفتار می‌کرد... همیشه می‌بایست از سن خودش بزرگتر نشون می‌داد.. نتونسته بود جوونی کنه.. هیچ وقت نتونسته بود توی سن خودش لذت ببره.. همیشه انتظارها بیجا بوده.. خارج از توان اون بوده.. به جایی رسید که نتونست تحمل کنه.. بعد از دورۀ دبیرستان وارد دانشگاه شد.

ولی باز هم نتونسته بود کمی استقلال پیدا کنه.. مغز تجارت بود.. اما ساخت و ساز بیشتر دوست داشت.. معماری ساختمان انتخاب کرد.. بعد از اتمام دانشگاهش از کشور خارج شد به فرانسه رفت درسش رو ادامه داده بود.. دوره تکمیلی رو گذرونده بود.. به عنوان معمار برتر وارد ایران شده بود.. استقلال پیدا کرده بود. اما دیگه مثل قبل نبود. از زندگی فاصله گرفته بود..
خودش رو میون دوست دخترهای رنگارنگش قایم کرده بود.. همه دوست دخترهاش تاریخ انقضا داشتند.. با هیچ دختری بیشتر از دو ماه نبوده اموال زیادی از طرف فرامرز قرار بهش برسه..

اما در صورتی اون رو به اسمش می‌کنند که مهرسا رو به عقد خودش در بیاره.. با اون پول می‌تونه تو کارش موفق‌تر باشه.. می‌تونه طرح‌هایی که تو ذهنش داره رو انجام بده.. طرح‌های مهم ساخت و ساز.. مجتمع ها.. ساختمان‌های اداری و مسکونی.. همۀ اون موفقیت‌ها رو در ازای آینده‌اش باید بده. همین الان کلی بدهی داره... کار یک مجتمع رو انتخاب کرده.. وام کلونی قرار بود بگیره.. اما لحظۀ آخر بانک وام رو به کسی دیگه داده

دانلود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد