†♥فرشته مرگ♥†

†♥فرشته مرگ♥†

تو باش ولی موازی باش همراه ولی لمسم نکن .. میل به ترکیب یا واکنش یا هرچی میترسم نکن
†♥فرشته مرگ♥†

†♥فرشته مرگ♥†

تو باش ولی موازی باش همراه ولی لمسم نکن .. میل به ترکیب یا واکنش یا هرچی میترسم نکن

کتاب موتیکو (مستانه خانمحمدی)

بخشی از این کتاب:

ماکپوتا در دل آترا خدای آتش را ستایش کرد و همانطور که روی ننو تاب می‌خورد دست چپ خود را به نشانه‌ای احترام برای آترا بالا برد و انگشت شست خود را روی انگشت کوچک خود قرار داد، سپس دستش را پایین آورد و سه انگشت میانی خود را که علامت آترا بود روی چشم‌های کم سویش کشید و برای پایان یافتن خشکسالی موتیکو از آترا کمک طلبید.

چشم‌های چروکیده‌ی ماکپوتا به نور مهتابی که کلبه را قرق کرده بود واکنش نشان داد و بسته شد، بوی گل‌های رز همه جا را پر کرده بود، با لبخند بوی رز را بالا کشید، آرام چشم هایش را باز کرد و زیباترین مردی را که در تمام عمرش دیده بود جلوی رویش دید. با صدای آرامی گفت: چشم هایم دیگر سو ندارد جلو بیا و خودت را معرفی کن، حافظه‌ام یاری نمی‌کند بدانم کیستی. جلو بیا فرزندم.

دانلود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد