†♥فرشته مرگ♥†

†♥فرشته مرگ♥†

تو باش ولی موازی باش همراه ولی لمسم نکن .. میل به ترکیب یا واکنش یا هرچی میترسم نکن
†♥فرشته مرگ♥†

†♥فرشته مرگ♥†

تو باش ولی موازی باش همراه ولی لمسم نکن .. میل به ترکیب یا واکنش یا هرچی میترسم نکن

کتاب بوف کور پشت گلی (رویا وهمی)

بخشی از این کتاب:

دایه هنوز لباس سیاه به تن دارد و در اتاقش در حال خواباندن پسر بچه در بغلش است، اما او به خواب نمی‌رود و مدام نق می‌زند. با دادن پستونکی که دیگر از سرش افتاده بود، سعی در آرام کردنش می‌کند ولی همچنان دست از بهانه جویی نمی‌کشد و با خم کردن دست و پایش در صدد بیرون رفتن از بغل دایه است. لحظه‌ای بازوان دایه سست می‌شود و او از بغلش بیرون می‌جهد و تلو خوران رد بویی را می‌گیرد و می‌رود. وقتی به سبد رخت چرک‌ها می‌رسد، مکث می‌کند و دور خودش را می‌نگرد، احساس می‌کند مادرش همین اطراف است. از میان رخت چرک‌ها با تلاش، چادر مادرش را بیرون می‌کشد و با در آغوش کشیدن آن، از نق زدن می‌افتد و همان جا روی چادر به خواب می‌رود. دایه بالای سرش می‌آید و دست به آسمان می‌برد و با گفتن الله اکبر در کنارش می‌نشیند.

دانلود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد