†♥فرشته مرگ♥†

†♥فرشته مرگ♥†

تو باش ولی موازی باش همراه ولی لمسم نکن .. میل به ترکیب یا واکنش یا هرچی میترسم نکن
†♥فرشته مرگ♥†

†♥فرشته مرگ♥†

تو باش ولی موازی باش همراه ولی لمسم نکن .. میل به ترکیب یا واکنش یا هرچی میترسم نکن

کتاب رمان طلسم تنهایی (زهرا عابدی)

بخشی از این کتاب:

لبخندی به لحن همیشه بی‌ادب این دختر زدم و موبایلم رو روشن کردم و بلافاصله شماره‌اش رو گرفتم.
_چه عجب!
_سلامت کو؟
_برو بابا… من تو این گرما به بابامم سلام نمی‌کنم چه برسه به تو!
_خیلی گرمه، نه؟
_جهنمه بخدا، آخه کدوم خری تو این هوا میاد اهواز که من اومدم البته تو فرستادیم همش تقصیر توإ…
_خیلی خب دریا، انقدر غر نزن بگو ببینم چه خبر؟
لحنش شیطون شد و با خنده گفت:
_مژدگونی بده رییس!
لبخندی زدم وگفتم:
_می دونستم از پسش برمیای. مژدگونیت محفوظه، به محض اینکه برگردی بهت می‌دم.
_به به دست و دلباز شدی، پس سه سوته خودمو می‌رسونم.
_منتظرتم؛ در ضمن شرح قراردادها رو برام بفرست.
_حله. رسیدم هتل می‌فرستم.
_مگه الان کجایی؟
کشیده گفت:
_یه جای خوب!!
اخم‌هام رو توی هم کشیدم و گفتم:
_دریا می‌کشمت اگه باز…
حرفم رو قطع کردو گفت:
_اوووو… کجا رفتی؟ نه بابا من دیگه پام رو تو اینجور مهمونیا نمی‌ذارم…
_چند بار بهت گفتم بدم میاد از اینکه حرفم رو قطع کنی؟
صداش رو مظلوم کرد و گفت:
_خیلی خب حالا تو هم! می‌گم رز، من دیگه برم کاری نداری؟
_نه برو، مراقب خودت باش.
_چشم، بابای.
سرم رو به معنی تاسف تکون دادم و تماس رو قطع کردم.
این دختر هیچوقت آدم نمی‌شد…
فنجون قهوه‌ام رو شستم و توی سالن روی کاناپه دراز کشیدم، تا بلکه یکم خستگی در کنم.

دانلود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد