†♥فرشته مرگ♥†

†♥فرشته مرگ♥†

تو باش ولی موازی باش همراه ولی لمسم نکن .. میل به ترکیب یا واکنش یا هرچی میترسم نکن
†♥فرشته مرگ♥†

†♥فرشته مرگ♥†

تو باش ولی موازی باش همراه ولی لمسم نکن .. میل به ترکیب یا واکنش یا هرچی میترسم نکن

کتاب رمان اسیر عشق محال (نادیا عثمانی)

بخشی از این رمان:

هر چه اصرار کردم بریم خونه خودمون مستقل بشیم نپذیرفتن؛ خواهرم عسل هم انگار آدم نبود نه نظر می‌داد نه مخالفتی می‌کرد با اینکه آدم آرومی بود اما من و اون هیچ وقت با هم نمی‌ساختیم و مدام با هم جر و بحث می‌کنیم انگار نه انگار که از اون دو سال بزرگ‌ترم اصلاً بهم احترام نمی‌ذاشت خب لابد اینم از شانس بد منه دیگه دلم خوشه که یه خواهر دارم!

آه ….. ‌ای خدا،  امروز یکی از همان روزهای نحس که فوق‌العاده ازش متنفرم و مادرم با کلی خوشحالی به کارگرا که در حال پایین آوردن وسایل از ماشین بودن کمک می‌کرد. و سر من غر می‌زد که چرا کمکشون نمی‌کنم! شانه،  بالا انداختم به من چه من که اصلا حوصله این کارا رو ندارم،  خونه‌ای که این بار مادرم اختیار کرده بود خانه‌ای بزرگ دو طبقه،  قدیمی بود اما هنوز می‌توان گفت شیک و تمیز مانده و بنایی زیبایی داشت که رو به روش باغ بزرگی با انواع درخت میوه بود من نمی‌دونم کی این همه وقت داشته،  این همه درخت بکاره؟

دانلود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد