†♥فرشته مرگ♥†

†♥فرشته مرگ♥†

تو باش ولی موازی باش همراه ولی لمسم نکن .. میل به ترکیب یا واکنش یا هرچی میترسم نکن
†♥فرشته مرگ♥†

†♥فرشته مرگ♥†

تو باش ولی موازی باش همراه ولی لمسم نکن .. میل به ترکیب یا واکنش یا هرچی میترسم نکن

سیاه اگر چشم تو باشد

زیبای من
سیاه اگر چشم تو باشد
سرم که بر شانه های تو باشد
می‌دانم،شب از چشم‌های تو می‌آید
پنهانی به دره‌ها می‌ریزد
بر کوه‌ها و دشت‌ها می‌گسترد
دریایی تاریک،زمین را در خود می‌پوشد
سیاه اگر چشم تو باشد
روشنایی من است

چشمهای آسمان

در برابر چشم‌های آسمان ابر را
در برابر چشم‌های ابر باد را
در برابر چشم‌های باد باران را
در برابر چشم‌های باران خاک را دزدیدند،
و سرانجام در برابر همه چشم‌ها
دو چشم زنده را زنده به گور کردند
چشم‌هایی که دزدها را دیده بود

داشتنش واست آرزو میشه

ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﯽ شب بخیر ﺍﻣﺎ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺑﯽ

ﺗﺎﺯﻩ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺍﺱ ﺍﻡ ﺍﺱ ﺩﺍﺩﻥ ﺑﻪ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ

ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﯽ ﺗﻮ ﻓﻘﻂ ﺗﻮی ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﻫﺴﺘﯽ

ﺍﻣﺎ ﺑﺎ 10 ﻧﻔﺮ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﻭﺳﺘﯽ

ﺑﻬﺶ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯿﮕﯽ
ﻣﯿﭙﯿﭽﻮﻧﯿﺶ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﻝ ﺧﻮﺩﺕ
ﺑﺎ ﮐﻠﯽ ﻋﺸﻖ ﺑﻬﺖ ﻣﺴﯿﺞ ﻣﯿﺪﻩ

ﺍﻣﺎ ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ ﺩﺍﺭﯼ ﻓﻮﺭﻭﺍﺭﺩ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﻭﺍﺳﻪ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ

ﻫﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺑﺎﺷﻪ ﻫﻢ ﺧﻮﺩﺕ ﺣﺎﻝ ﮐﻨﯽ
ﻫﯿﭻ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﻫﯿﭻ ﻓﺮﻗﯽ ﺑﺎ ﺣﯿﻮوﻥ ﻧﺪﺍﺭﯼ
ﺣﯿﻒ ﺍﺳﻢ ﺣﯿﻮﻭﻥ
ﺁﺩﻡ ﺑﺎﺵ ﭘﺎﯼ ﺩﻟﺶ ﻭﺍﯾﺴﺎ
ﺍﮔﻪ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﯾﺶ مثل ﺁﺩﻡ ﺑﮑﺶ ﮐﻨﺎﺭ
ﺟﺎﻟﺐ اینکه فکر ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺍﺯ ﮔﻨﺪ ﮐﺎﺭﯾﺎﺕ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺭﻩ
ﭼﺮﺍ؛ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺭﻭﺕ ﻧﻤﯿﺎﺭﻩ
ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﻪ ﯾﻪ ﻭﻗﺖ ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﻣﯿﺮﺳﯽ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﺪﺍﺭﯾﺶ
ﺩﺍﺷﺘﻨﺶ ﻭﺍﺳﺖ ﺁﺭﺯﻭ میشه

پس آدم باش

دروغ همیشه بد نیست

دروغ همیشه بد نیست!
به اونایی که دوستشون داری و،
کم طاقت هستند باید دروغ گفت:
باید بهشون گفت:
حالم خوبه، همه چی خوبه، هوا خوبه، دلم خوشه!
وقتی اونـــــــــــا خوب باشند همه چیز خوبه.

باران که میبارد

باران که میبارد بارانی ام
هوای زیبایی در سر میپرورانم
هوای با تو بودن
باران که میبارد
کاش همیشه بارانی بودم
چقدر عجیب خشک است این کویر بی تو بودن

گاهی دلتنگ میشوم

گاهی دلتنگ میشوم،دلتنگتر از تمام دلتنگی ها
حسرت ها را میشمارم
و باختن ها را
وصدای شکسته شدنها را
نمیدانم چرا شب و روزم این شده
نمیدانم کدامین امید را ناامید کرده ام
کدام خواهش را نشنیدم
و به کدام دلتنگی خندیدم که چنین دلتنگم

بر باد رفت

بر باد رفت در غم و حسرت جوانیم

بی آرزو چه سود دگر زندگانیم
پیچید روزگار کفن بر جوانیم
ای عشق در به در به کجا میکشانیم
چون شمع در سکوت شبستان انزوا
بگداخت جان از حسرت بی همزبانیم
چون گردباد چند پیچم به پای خویش
ای روزگار از چه با سر میدوانیم
مانند لاله سر به بیابان نهد از سوز
هرکس که بشنود غم سوز تنهاییم

دلم گرفته

دلم گرفته آسمون از خودتم خسته ترم
تو روزگار بی کسی یه عمر که در به درم
حتی صدای نفسم میگه که توی قفسم
من واسه آتیش زدنت یه کوله بار شب بسم
دلم گرفته آسمون یکم منو حوصله کن
منو که از این روزگار یه خورده کمتر گله کن
منو به بازی میگیرند عقربه های ساعتم
برگه تقویم میکنه لحظه به لحظه لعنتم
آهای زمین یه لحظه تو نفس نزن
نچرخ تا آروم بگیره یه آدم شکسته تر

نمیدانم زندگی چیست

نمیدانم زندگی چیست

اگر زندگی شکستن سکوت است سالهاست که من سکوت را شکسته ام

اگر زندگی جویبار است سالهاست که من در چشمه ی جوشان زندگی جوشیده ام

اما این نکته را فراموش نمی کنم که زندگی بی وفاست

زندگی به من آموخت که چگونه اشک بریزم

اما اشکهایم به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم

عشق

اگر مدیر بودم یکی از شرایط ثبت نام را عشق می گذاشتم

اگر دبیر ریاضی بودم عشق را با عشق جمع می کردم

اگر معمار بودم قصری از عشق می ساختم

اگر سارق بودم فقط عشق می دزدیدم

اگر بیمار بودم تنها شربتی که می نوشیدم فقط شربت عشق بود

اگر درجه دار بودم فقط به عشق سلام می دادم

اگر پلیس بودم هرگز عشق را جریمه نمی کردم

اگر خلبان بودم در اسمان عشق پرواز می کردم

اگر دبیر ورزش بودم به بچه ها می گفتم با عشق نرمش کنید

اگر خواننده بودم فقط از عشق میخواندم

اگر ناخدا بودم همیشه در ساحل عشق لنگر می انداختم

اگر نجار بودم عشق را قاب می گرفتم